تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : نادر
تاریخ : شنبه 8 بهمن 1390
نظرات

 

در یک دهکده ای دور افتاده دو تا دوست زندگی می کردند. یکی از اونها جانسون و

 دیگری پیتر بود. این دو تا از کودکی با هم بزرگ شده بودند. آنقدر این دو دوست رابطه

خوبی با هم داشتند که نصف اهالی دهکده فکر میکردند که ِاین دو نفر با هم برادرند.

با این حال که هیچ شباهتی به هم نداشتند. اما این حرف اهالی نشان از اوج محبتی

بود که بین این دو نفر وجود داشت. همیشه پیتر و جانسون راز دلشون رو به همدیگه

میگفتند و برای مشکلاتشون با همدیگه همفکری میکردند و بالاخره یه راه چاره براش

پیدا می کردند. اما اکثر اوقات جانسون این مسائل رو بدون اینکه پیتر بدونه با دوستای

دیگه اش در میان میگذاشت.

بقیشو توی ادامه مطلب بخونید ...

تعداد بازدید از این مطلب: 581
موضوعات مرتبط: , ,
|
امتیاز مطلب : 85
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 113 صفحه بعد

نادر حیدرنژاد . 09113203206 . املاک حیدرنژاد . ویلا و مستغلات آمل


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود